صفر عاشقی
بی نهایت عاشقی
نه به یکباره که ذره ذره معکوس می شود
و می شود صفر عاشقی
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم تیر ۱۳۹۵ ساعت 17:48 توسط شهرزاد
|
نه به یکباره که ذره ذره معکوس می شود
و می شود صفر عاشقی
ملودی عاشقانه ای هستم
برای تو
لبهایم بوی بهار نارنج می دهد هنوز
چشیدن شهد بهار نارنج
آرامش برایم می آورد
جرعه جرعه نوشیده ام
در رقصی گروهی
که ما برای نتها می رقصیدیم و نتها برای ما
ویکی بود یکی نبود ملودی را
دستها روایت می کردند
وپاها زمین را با ضرباهنگ آشنا
نه آغاز روزش معلوم است و نه پایان شبش
باید پیامبری بیاید
پیام آوری که از جانب هیچ خدایی نیاید
کتاب و معجزه خود را به نام انسان بخواند
بین دل و عقل من باز جنگ شده
دلنامه ام را این کبوتر نرساند
او هم انگار کلاغیست که رنگ شده
حوالی کوچه آشناییمان ایستاده ام
و هوای تو را نفس می کشم
هوای تو هر لحظه پاک تر و تازه تر می شود
روز زوج و فرد هم ندارد